ادبیات
کتاب و مجله » ادبیات
کتاب شازده کوچولو
کتاب شازده کوچولو
نویسنده/ مترجم :آنتوان دوسنت اگزوپری / محمدرضا صامتی
ناشر: سفیر قلم
شابک : 8-0-94142-600-978
توضیحات :
اثر معروف نویسنده شهیر آنتوان دوسنت اگزوپری به ترجمه محمد رضا صامتی. این کتاب برای اولین بار در سال 1943 میلادی منتشر شده و تا کنون به بیش از 250 زبان و گویش ترجمه شده و با فروش بیش از 200 میلیون نسخه یکی از پرفروش ترین کتاب های جهان بشمار می رود.
در بخشی از این کتاب می خوانید :
شازده کوچولو! این چنین بود که به رازهای غم انگیز زندگیت پی بردم ....تو سالها به غیر از تماشای غروب آفتاب دلخوشی نداشتی ، من این راز جدید را صبح روز چهارم آشناییمان فهمیدم . وقتی که تو گفتی :" من شیفته تماشای غروبم . بیا برویم و غروب را تماشا کنیم ".
من گفتم :
- ولی باید منتظر بمانیم
- منتظر ؟ واسه چی ؟
- باید وایسیم تا آفتاب غروب کنه
اول خیلی تعجب کردی . بعد از کار خودت خنده ات گرفت و به من گفتی :
- همش فکر می کنم توسرزمین خودم هستم .
آخرسرزمین تو خیلی کوچک بود . در سیاره کوچک تو کافی بود صندلیت را چند قم حرکت بدهی تا بتوانی هر وقت که دلت خواست غروب خورشید را تماشا کنی .
یک بار به من گفتی :" من در یک روز 44 بار غروب خورشید را دیدم "
کمی بعد درباره اش گفتی :" آخه می دونی چیه ، وقتی خیلی دلت بگیره دوست داری غروب آفتاب رو تماشا کنی ".
از او پرسیدم :" پس آن روز که 44 بار غروب خورشید را دیدی، خیلی غمگین بودی، آره ؟
ولی شازده کوچولو جوابی نداد.....
*********************
برای خرید
روی خرید پستی کلیک نمایید
*********************
نویسنده/ مترجم :آنتوان دوسنت اگزوپری / محمدرضا صامتی
ناشر: سفیر قلم
شابک : 8-0-94142-600-978
توضیحات :
اثر معروف نویسنده شهیر آنتوان دوسنت اگزوپری به ترجمه محمد رضا صامتی. این کتاب برای اولین بار در سال 1943 میلادی منتشر شده و تا کنون به بیش از 250 زبان و گویش ترجمه شده و با فروش بیش از 200 میلیون نسخه یکی از پرفروش ترین کتاب های جهان بشمار می رود.
در بخشی از این کتاب می خوانید :
شازده کوچولو! این چنین بود که به رازهای غم انگیز زندگیت پی بردم ....تو سالها به غیر از تماشای غروب آفتاب دلخوشی نداشتی ، من این راز جدید را صبح روز چهارم آشناییمان فهمیدم . وقتی که تو گفتی :" من شیفته تماشای غروبم . بیا برویم و غروب را تماشا کنیم ".
من گفتم :
- ولی باید منتظر بمانیم
- منتظر ؟ واسه چی ؟
- باید وایسیم تا آفتاب غروب کنه
اول خیلی تعجب کردی . بعد از کار خودت خنده ات گرفت و به من گفتی :
- همش فکر می کنم توسرزمین خودم هستم .
آخرسرزمین تو خیلی کوچک بود . در سیاره کوچک تو کافی بود صندلیت را چند قم حرکت بدهی تا بتوانی هر وقت که دلت خواست غروب خورشید را تماشا کنی .
یک بار به من گفتی :" من در یک روز 44 بار غروب خورشید را دیدم "
کمی بعد درباره اش گفتی :" آخه می دونی چیه ، وقتی خیلی دلت بگیره دوست داری غروب آفتاب رو تماشا کنی ".
از او پرسیدم :" پس آن روز که 44 بار غروب خورشید را دیدی، خیلی غمگین بودی، آره ؟
ولی شازده کوچولو جوابی نداد.....
*********************
برای خرید
روی خرید پستی کلیک نمایید
*********************