روانشناسی
کتاب و مجله » روانشناسی
مهار نا شدنی - اثر نیک وی آچیچ
کتاب --- مهار نا شدنی .... اثر نیک وی آچیچ -- شابک:1-119-118-600-978
مشخصات ظاهری::360ص -- مصور <<بخشی رنگی >> پیش گفتار .... به کتاب دوم من خوش
آمدی. اسم من نیک وی آچیچ است . حتی اگر کتاب نخست من < زندگی بی حد و مرز > را نخوانده باشی شاید فیلمی از من دیده باشی و یا در یکی از جلسات سخنرانی من که این جا و
آن جای جهان برگزار می شود شرکت کرده باشی . من هنوز در سفرم ، سفر من مدام از خویش
است به خویش -وطنم جغرافیا نیست وطنم هر نقطه ای است که در آن می توانم دلی را شاد کنم امید ببخشم خنده ای را بر لبانی بنشانم ، از خدا بگویم . و نیز از عشق و زندگی . خانه ای
دارم آن سوی شب کودکیم ،خیلی رنگین نبود اما اکنون زندگیم رنگین کمانی ست دل انگیز .
دوران خرد سالی من همه در انتظار سپری شد انتظار فرشته ای که می آید و برای من دست وپا
می آورد. از آن جا که چشمانم همواره باز بود تا مبادا فرشته بیاید و برود ومن او را نبینم ، وسعت زندگی را دیدم . زندگی برای یاد گرفتن ، وسعت خوبی بود هیچگاه آرام نداشتم من شر بودم
هیچ کس نمی مرا مهار کند مادرم گمان می کرد زنده نمی مانم ، و چنین بود که شور زندگی را
تجربه کردم واز چشمه ی شعر و شعور آن نوشیدم .
<< برای ابلاغ یک پیام به دنیا آمده ایم >>
*********************
برای خرید
روی خرید پستی کلیک نمایید
*********************
مشخصات ظاهری::360ص -- مصور <<بخشی رنگی >> پیش گفتار .... به کتاب دوم من خوش
آمدی. اسم من نیک وی آچیچ است . حتی اگر کتاب نخست من < زندگی بی حد و مرز > را نخوانده باشی شاید فیلمی از من دیده باشی و یا در یکی از جلسات سخنرانی من که این جا و
آن جای جهان برگزار می شود شرکت کرده باشی . من هنوز در سفرم ، سفر من مدام از خویش
است به خویش -وطنم جغرافیا نیست وطنم هر نقطه ای است که در آن می توانم دلی را شاد کنم امید ببخشم خنده ای را بر لبانی بنشانم ، از خدا بگویم . و نیز از عشق و زندگی . خانه ای
دارم آن سوی شب کودکیم ،خیلی رنگین نبود اما اکنون زندگیم رنگین کمانی ست دل انگیز .
دوران خرد سالی من همه در انتظار سپری شد انتظار فرشته ای که می آید و برای من دست وپا
می آورد. از آن جا که چشمانم همواره باز بود تا مبادا فرشته بیاید و برود ومن او را نبینم ، وسعت زندگی را دیدم . زندگی برای یاد گرفتن ، وسعت خوبی بود هیچگاه آرام نداشتم من شر بودم
هیچ کس نمی مرا مهار کند مادرم گمان می کرد زنده نمی مانم ، و چنین بود که شور زندگی را
تجربه کردم واز چشمه ی شعر و شعور آن نوشیدم .
<< برای ابلاغ یک پیام به دنیا آمده ایم >>
*********************
برای خرید
روی خرید پستی کلیک نمایید
*********************