شعر و داستان
کتاب و مجله » شعر و داستان
البوم درخت معرفت (اخوان ثالث) اورجینال
ای درخت معرفت
ای درختِ معرفت، جز شکّ و حیرت نیست بارت
یا که من باری ندیدم، غیر از این بر شاخسارت
برزمینت کِشت و بردت سر به سوی آسمانها
باغبانِ شوخ چشمِ پیر و پنهان آبیارت
یا از آن سر شاخه های دور و پنهان از نظرها
میوه ای دیگر فرو افکن برای خواستارت،
یا بر آی از ریشه و چون من به خاک مرگ درشو
تا نبینم سبز زین سان ، هم زمستان هم بهارت
حاصلی جز حیرت و شک ، میوه ا ی جز شکّ و حیرت
چیست جز این ؟ نیست جز این ، ا ی درخت پیر، بارت
عمرها بُردی و خوردی ، غیر از این باری ندادی
حیف،حیف از اینهمه رنجِ بشر، در رهگذارت
چند و چونِ فیلسوفان، چون بَرِ دیوارِ ندبه ست
پیرک چندی زَنخ زن ، ریش جنبان در کنارت
وعده های این ، همه نقل ست و عقلِ دیر باور
شاخه ای از توست،چون بپذیرد این شعر و شعارت ؟
قیل و قال آن ، همه وهم ست و فهمِ جستجوگر
هرکران پوید که گردد همعنان باشهسوارت
شهرِافلاطون ابله ، دیده با پسکوچه هایش
گشته، وز آن بازگشتم ، می کُند خَمرش خمارت
ما غلامانیم و شاعر ، در فنون جنگ ماهر
سنگ ، چون اردنگ می سازیم ، ا ی ابله نثارت
چیستی و از کجائی ای گیاهِ ریشه درگم
وی بنفشه ی اطلسی ، آیا شناسم من تبارت ؟
ای کلاغِ صبحهای روشن و خاموش برقی
خوشتر از هر فیلسوفی دوست دارم قارقارت
پال پال و کورمالان ، من که عمری خرج کردم
زیرِسردِ بی مرّوت سایه ات ، یعنی حصارت
چون گشودم چشم عبرت ، ناگهان دیدم که بیگه
پرده ای برفینه پوشیده سرم ، یعنی غبارت
من غبارِگردباد آسا بسی در دور و نزدیک
دیده ام ، امّا ندیدستم که آید زآن سوارت
هم« ندار»ی با من و هم تا گل قالی ـ حصیرم
می برد دارو ندار ، ا ی پیر لیلاجان ، قمارت
مرغزارِگونه گون سبز تورا ، نزدیک یا دور
گرخوش و ناخوش ، چریده ست این غزال بی قرارت
گرم و سردت دیده و خشک وتر و نزدیک ماهت
یا که مهر دور ، و تن بس شسته در هر آبشارت
دیده پنهان و آشکارا ، مرغزاران تو هر جا
نیستم چونان که پنداری تو ، چندان شرمسارت
لیک از این دیدار و دانش ، دل سوی اشراق و تابش
خواند و بدرود با پیرابلقِ لیل و نهارت
چون « سمک» شادی خورِ عیّار مردان جهانم
بُلحسن گوید :سوی خرقان کش ، ا ی ماهی ، مهارت
گر چه خود را دور از هر باد می پنداری ، اما
دیده ام بسیار دست افشان به هر بادی چنارت
سوی شهر شعرگردم باز، و دیوار از هوایش
زانکه دیوار آهنین ملکی است،هیچستان دیارت
گلبن داوودی پاییز روشن ، خواهد امید
کای درخت معرفت ، جز شک و حیرت نیست بارت
اخوان به عنوان بزرگترین و آخرین شاعر کلاسیک ایران
اخوان جز اینکه راه نیما را هموار کند، چه با شعرهایش و چه با نوشتههایش چه چارهای میتوانست داشت. شاعری که با اتکا به آشنایی و تواناییاش در قواعد و اوزان شعر فارسی عملاً با نحوه شعرهایش مثل «آن گاو پس از تندر» «مرد و مرکب» و مقالههای رعیّت و زمینت خاصه نوعی وزن در شعر فارسی در دفاع از اوزان شکستهی نیمایی و توضیح فضا و زبان نیما و توجیه حقانیّت راه و کار او بیش از هر کس دیگر کوشیده، چرا که شعر او بود که به مقصود و مقصد رسیدن به فضا و ساحت شعر نیما، خاصه برای معتادان به شعرش که به منزلهی پلی هموار شد و هم از این روست که میتوان او را بعنوان بزرگترین و آخرین شاعر کلاسیک ایران دانست. شاعری که هنوز به زمان گذشتهی شعر فارسی تعلق دارد، و اگر معاصر است، در حقیقت به اعتبار راه اصلی او از مبدأ زمستان تا مقصد ناگه غروب کدامین ستاره و قلههای اوج شعر او در نمودار جادهی دهسالهی خلاقیّت هنری اوست. و نه شعرهای سنتیاش که مثل اشعار سنتی امروزست گر او دقیقتر بگوییم عادتگرا، اصلی که خود نیز باور داشت.
شعر اخوان پلی میان شعر کهن و شعر نو
شعر اخوان در حقیقت پلی است، بین شعر سنتی دیروز و شعر مدرن امروز. گویی او بیش از نیما میزیسته است. و رابطهی راستین بین شعرهای کلاسیک و شعرهای نیمایی هموست اگر چه واقعیت این است که او پس از نیما زیسته است و با طی طریق از مشهد از راه یوشی به تهران، و آشنایی با شعر نیما، دورهی دهسالهی مهمترین و قوالب گوناگون شعر کلاسیک را از قصیده تا چارپاره، که از بهار سال (۱۳۲۴) آغاز شده بود تا زمستان سال سی و چهار پشت سر گذارد. و در همین سال، سال سرایش «زمستان» در راه زندگی متحول و متکامل شاعری خود گام نهاد. با کولهباری از شعر که منزل به منزل پربارتر میشد.
نقش قراردادها و سنتهای اجتماعی
زین زندگی یک رنگ افسرده دلم، ای کاش
یا بهتر از این گردد یا بدتر از این باشد.
عرض میکنم در مورد قراردادها و سنتهای اجتماعی میگوییم. همین قدر که به امثال این بندگان ناشکر خدا اجازهی نفس کشیدن میدهند، باید شاکر بود.
از این جهت است که ما هم در هر قدم دانهی شکری ـ اگر نه، شکایتی ـ میکاریم. تا انشاءا… شاید سبز شود و برگ و بار دهد. و امّا اگر مقصود قراردادها و سنتهای اجتماعی و اقتصادی و یا به اصطلاح اخلاقی و مذهبی و امثال اینهاست. شاید به قول پیران پیشین بشود گفت. به نظر من هیچ امری ثابت و مقدّس نیست. مگر آنکه برای زندگی عالی روحی سودمند و لازم باشد. یک «شرف طبیعی» لازم باشد. مسلماً بسیاری و شاید تمام قیود و سمتهایی که ما داریم و به تحمیل بر جامعهی ما جاری و حاکم است. غیر لازم و عبث و نابهنجار است.
شماره مجوز: 0086431000
- توصیه ای مهم جهت برگشت نخوردن سفارش شما از طرف اداره پست :
لطفا آدرس دقیق خود را به همراه پلاک و کدپستی وارد نمایید و به بقیه اهالی منزل اطلاع دهید تا در صورتی که در منزل نبودید بسته را دریافت نمایند و مبلغ کالا را به مامور پست بدهند.
مشتری گرامی پس از پر کردن فرم خرید برای شما پیامکی حاوی شماره تماس ما و شماره ایی برای پیگیری ارسال خواهد شد
***ارسال سریع به سراسر کشور***
×××با اطمینان خاطر خرید کنید×××
کلیه محصولات این فروشگاه دارای گارانتی تعویض می باشد.
*********************
برای خرید
روی خرید پستی کلیک نمایید
*********************
ای درختِ معرفت، جز شکّ و حیرت نیست بارت
یا که من باری ندیدم، غیر از این بر شاخسارت
برزمینت کِشت و بردت سر به سوی آسمانها
باغبانِ شوخ چشمِ پیر و پنهان آبیارت
یا از آن سر شاخه های دور و پنهان از نظرها
میوه ای دیگر فرو افکن برای خواستارت،
یا بر آی از ریشه و چون من به خاک مرگ درشو
تا نبینم سبز زین سان ، هم زمستان هم بهارت
حاصلی جز حیرت و شک ، میوه ا ی جز شکّ و حیرت
چیست جز این ؟ نیست جز این ، ا ی درخت پیر، بارت
عمرها بُردی و خوردی ، غیر از این باری ندادی
حیف،حیف از اینهمه رنجِ بشر، در رهگذارت
چند و چونِ فیلسوفان، چون بَرِ دیوارِ ندبه ست
پیرک چندی زَنخ زن ، ریش جنبان در کنارت
وعده های این ، همه نقل ست و عقلِ دیر باور
شاخه ای از توست،چون بپذیرد این شعر و شعارت ؟
قیل و قال آن ، همه وهم ست و فهمِ جستجوگر
هرکران پوید که گردد همعنان باشهسوارت
شهرِافلاطون ابله ، دیده با پسکوچه هایش
گشته، وز آن بازگشتم ، می کُند خَمرش خمارت
ما غلامانیم و شاعر ، در فنون جنگ ماهر
سنگ ، چون اردنگ می سازیم ، ا ی ابله نثارت
چیستی و از کجائی ای گیاهِ ریشه درگم
وی بنفشه ی اطلسی ، آیا شناسم من تبارت ؟
ای کلاغِ صبحهای روشن و خاموش برقی
خوشتر از هر فیلسوفی دوست دارم قارقارت
پال پال و کورمالان ، من که عمری خرج کردم
زیرِسردِ بی مرّوت سایه ات ، یعنی حصارت
چون گشودم چشم عبرت ، ناگهان دیدم که بیگه
پرده ای برفینه پوشیده سرم ، یعنی غبارت
من غبارِگردباد آسا بسی در دور و نزدیک
دیده ام ، امّا ندیدستم که آید زآن سوارت
هم« ندار»ی با من و هم تا گل قالی ـ حصیرم
می برد دارو ندار ، ا ی پیر لیلاجان ، قمارت
مرغزارِگونه گون سبز تورا ، نزدیک یا دور
گرخوش و ناخوش ، چریده ست این غزال بی قرارت
گرم و سردت دیده و خشک وتر و نزدیک ماهت
یا که مهر دور ، و تن بس شسته در هر آبشارت
دیده پنهان و آشکارا ، مرغزاران تو هر جا
نیستم چونان که پنداری تو ، چندان شرمسارت
لیک از این دیدار و دانش ، دل سوی اشراق و تابش
خواند و بدرود با پیرابلقِ لیل و نهارت
چون « سمک» شادی خورِ عیّار مردان جهانم
بُلحسن گوید :سوی خرقان کش ، ا ی ماهی ، مهارت
گر چه خود را دور از هر باد می پنداری ، اما
دیده ام بسیار دست افشان به هر بادی چنارت
سوی شهر شعرگردم باز، و دیوار از هوایش
زانکه دیوار آهنین ملکی است،هیچستان دیارت
گلبن داوودی پاییز روشن ، خواهد امید
کای درخت معرفت ، جز شک و حیرت نیست بارت
اخوان به عنوان بزرگترین و آخرین شاعر کلاسیک ایران
اخوان جز اینکه راه نیما را هموار کند، چه با شعرهایش و چه با نوشتههایش چه چارهای میتوانست داشت. شاعری که با اتکا به آشنایی و تواناییاش در قواعد و اوزان شعر فارسی عملاً با نحوه شعرهایش مثل «آن گاو پس از تندر» «مرد و مرکب» و مقالههای رعیّت و زمینت خاصه نوعی وزن در شعر فارسی در دفاع از اوزان شکستهی نیمایی و توضیح فضا و زبان نیما و توجیه حقانیّت راه و کار او بیش از هر کس دیگر کوشیده، چرا که شعر او بود که به مقصود و مقصد رسیدن به فضا و ساحت شعر نیما، خاصه برای معتادان به شعرش که به منزلهی پلی هموار شد و هم از این روست که میتوان او را بعنوان بزرگترین و آخرین شاعر کلاسیک ایران دانست. شاعری که هنوز به زمان گذشتهی شعر فارسی تعلق دارد، و اگر معاصر است، در حقیقت به اعتبار راه اصلی او از مبدأ زمستان تا مقصد ناگه غروب کدامین ستاره و قلههای اوج شعر او در نمودار جادهی دهسالهی خلاقیّت هنری اوست. و نه شعرهای سنتیاش که مثل اشعار سنتی امروزست گر او دقیقتر بگوییم عادتگرا، اصلی که خود نیز باور داشت.
شعر اخوان پلی میان شعر کهن و شعر نو
شعر اخوان در حقیقت پلی است، بین شعر سنتی دیروز و شعر مدرن امروز. گویی او بیش از نیما میزیسته است. و رابطهی راستین بین شعرهای کلاسیک و شعرهای نیمایی هموست اگر چه واقعیت این است که او پس از نیما زیسته است و با طی طریق از مشهد از راه یوشی به تهران، و آشنایی با شعر نیما، دورهی دهسالهی مهمترین و قوالب گوناگون شعر کلاسیک را از قصیده تا چارپاره، که از بهار سال (۱۳۲۴) آغاز شده بود تا زمستان سال سی و چهار پشت سر گذارد. و در همین سال، سال سرایش «زمستان» در راه زندگی متحول و متکامل شاعری خود گام نهاد. با کولهباری از شعر که منزل به منزل پربارتر میشد.
نقش قراردادها و سنتهای اجتماعی
زین زندگی یک رنگ افسرده دلم، ای کاش
یا بهتر از این گردد یا بدتر از این باشد.
عرض میکنم در مورد قراردادها و سنتهای اجتماعی میگوییم. همین قدر که به امثال این بندگان ناشکر خدا اجازهی نفس کشیدن میدهند، باید شاکر بود.
از این جهت است که ما هم در هر قدم دانهی شکری ـ اگر نه، شکایتی ـ میکاریم. تا انشاءا… شاید سبز شود و برگ و بار دهد. و امّا اگر مقصود قراردادها و سنتهای اجتماعی و اقتصادی و یا به اصطلاح اخلاقی و مذهبی و امثال اینهاست. شاید به قول پیران پیشین بشود گفت. به نظر من هیچ امری ثابت و مقدّس نیست. مگر آنکه برای زندگی عالی روحی سودمند و لازم باشد. یک «شرف طبیعی» لازم باشد. مسلماً بسیاری و شاید تمام قیود و سمتهایی که ما داریم و به تحمیل بر جامعهی ما جاری و حاکم است. غیر لازم و عبث و نابهنجار است.
شماره مجوز: 0086431000
- توصیه ای مهم جهت برگشت نخوردن سفارش شما از طرف اداره پست :
لطفا آدرس دقیق خود را به همراه پلاک و کدپستی وارد نمایید و به بقیه اهالی منزل اطلاع دهید تا در صورتی که در منزل نبودید بسته را دریافت نمایند و مبلغ کالا را به مامور پست بدهند.
مشتری گرامی پس از پر کردن فرم خرید برای شما پیامکی حاوی شماره تماس ما و شماره ایی برای پیگیری ارسال خواهد شد
***ارسال سریع به سراسر کشور***
×××با اطمینان خاطر خرید کنید×××
کلیه محصولات این فروشگاه دارای گارانتی تعویض می باشد.
*********************
برای خرید
روی خرید پستی کلیک نمایید
*********************
البوم درخت معرفت (اخوان ثالث) اورجینال
اخوان به عنوان بزرگترین و آخرین شاعر کلاسیک ایران
پلی میان شعر ...
اخوان به عنوان بزرگترین و آخرین شاعر کلاسیک ایران
پلی میان شعر ...
احمدرضا احمدی (وقت خوب مصائب) اورجینال
زندگی نامه او را حتما مطالعه کنید
از کودکی تا آغاز جوانی و میان سالی
زندگی نامه او را حتما مطالعه کنید
از کودکی تا آغاز جوانی و میان سالی